سرخط خبرها

زندگی باامید

  • کد خبر: ۱۰۳۹۶
  • ۱۰ آذر ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۱
زندگی باامید
فاطمه سیرجانی خبرنگار شهرآرا محله
یادداشت امروز را می‌خواهم با روایتی تازه از امید شروع کنم. امید به زندگی که این روز‌ها کمیاب و بلکه نایاب است. داستان ایستادن پای زندگی با تمام وجود.
هیچ‌چیز حریف سرمای این فصل نمی‌شود؛ حتی کلاه و شال‌گردنی که هر از گاهی روی سرم محکمشان می‌کنم تا باد استخوان‌سوز کمتر آزارم دهد. مجتمع محمدیه انتهای پنجتن ۵۵ است و به زندگی معلولان اختصاص دارد. جایی که فضای اطراف آن تا چشم کار می‌کند بیابان است. خانواده فربُد هم در همین مجتمع زندگی می‌کنند. ۲ برادری که به‌عنوان نخبه و برنامه‌نویس کامپیوتر چهره هستند و زندگی‌شان با امید و آینده‌ای سرشار از موفقیت گره خورده است. لبخند از لبانشان نمی‌افتد. این موضوع برای من خیلی مهم است. خون‌گرم و خوش‌صحبت‌اند و نیازی به پرسش و پاسخ رسمی نیست. بعد از گفت‌وگویی سه‌ساعته متوجه می‌شوم شهرآرا قبلا سراغشان رفته و موفقیت‌هایشان انعکاس داشته است، اما فکر می‌کنم گفت‌وشنود‌های گذشته دلیل نمی‌شود روایت زندگی بهروز و رضا یک‌بار دیگر تکرار نشود. دست‌کم همین‌جا و در ستونی که حرف اول و هفتگی ماست، شاید گذر یکی از شما به آن بیفتد، بخوانید و لبخند بزنید و تصمیم بگیرید در هر شرایطی که هستید، بلند شوید.
 تصمیم گرفتیم در این روزها که امید کیمیاست، حکایت زندگی این ۲ برادر که پرشور و باانرژی وصف‌نشدنی است را به این ستون بچسبانیم.  بهروز و رضا متولد کرج و شهریار تهران و عاشق کامپیوتر هستند. در برنامه‌ریزی استادند و با‌هم عهد بسته‌اند بازو‌به‌بازوی هم کار کنند. ۲ برادری که تا قبل از نه‌سالگی زندگی عادی داشتند و درکوچه و خیابان به‌دنبال توپ می‌دویدند، اما یک اتفاق ساده آن‌ها را از رفتن باز می‌دارد. یک حادثه کوچک، اما عمیق که پرده از بیماری نهان بهروز و رضا بر‌می‌دارد؛  بیماری «شارکو ماری‌توث» درنهایت به ضعیف‌شدن و تحلیل عضلات منجر می‌شود و راه رفتن را برایشان سخت می‌کند. طبیعی است وقتی خانواده چنین خبری را می‌شنود، جابخورد و شوکه شود، اما پدر این خانواده خیلی زود خودش را جمع‌و‌جور می‌کند، او خوب می‌داند کم‌آوردن هیچ دردی را درمان نمی‌کند. اعتراف می‌کند وقتی دکتر‌ها از معالجه و درمان بچه‌ها نا‌امیدمان کردند، به پسر‌ها گفتم اگر کم‌بیاورید، باختید. تنها کسی که می‌تواند به شما کمک کند، خودتان هستید. پس درس بخوانید و سعی کنید بهترین باشید. باید در جنگ با این بیماری، پیروز میدان باشید. همین‌طور هم شد و ۲ برادر در جنگیدن با روز‌های سخت زندگی کنار هم بوده‌اند، بی‌آنکه پایی برای رفتن
داشته باشند. بچه‌ها از سختی مسیری که تا به‌حال رفته‌اند، تعریف می‌کنند: «با بیماری پیش‌رونده‌ای که داشتیم، می‌دانستیم مشکلات یکی‌دوتا نیست؛ از در خانه گرفته تا مسیر مدرسه و کوچه و خیابان، اما همیشه سعی کرده‌ایم جزو بهترین‌ها باشیم.» آن‌ها دوره تحصیل را باموفقیت پشت‌سر گذاشته و قدم به مرحله بعد می‌گذارند.   انتخاب رشته کامپیوتر، شاخه نرم‌افزار برای آن‌ها با وضعیت جسمانی خاص، حسابی کاربردی بود. ۲ برادر تبدیل به برنامه‌نویسانی توانمند شدند. خودشان اعتراف می‌کنند: «برنامه‌نویسی سر‌گرممان می‌کرد. اولین برنامه را برای میوه‌فروشی پدر نوشتیم. سفارش برنامه‌ای هم برای اتوبوس‌رانی و دستگاه من‌کارت داشتیم. برنامه بعدی برای یک خشک‌شویی معتبر با چند شعبه در مشهد بود. بعد از آن هم سفارش‌ها زیاد شد؛ قالی‌شویی و خشک‌شویی‌هایی از استان‌ها و شهر‌های مختلف کشور و حتی کشور‌های خارجی مثل کویت و روسیه و...» این ۲ جوان به‌قدری باانگیزه و پرانرژی حرف می‌زنند که انگارنه‌انگار قرار است عمری روی صندلی چرخ‌دار سر کنند و این همه مانع و محدودیت بر سر راهشان است. دلم می‌خواهد ایستادن شبیه آن‌ها را یاد بگیرم. یاد بگیرم هیچ‌وقت و هیچ‌زمانی و در هیچ شرایطی کم نیاورم. شما هم می‌توانید در کنار محدودیت‌هایتان بایستید. شک نکنید.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->